زبان دارای چهار عنصر است: شنیدن و خواندن، مهارتهای دریافتی زبان و گفتن و نوشتن مهارتهای بیانی زبان هستند و بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند.
نوشتن، یعنی خلق سخن. اگر نویسنده سخن را بر پایه مشاهداتش بیافریند، گزارش نویسی کرده است، چنانچه بر پایهٔ تخیلاتش بنویسد، تخیلی نوشته است، و اگر بر پایه اندیشههایش باشد، نوشتهاش استدلالی میشود و مقاله نام دارد.
چرا میخواهیم توانایی نوشتن کودکان را تقویت کنیم؟
چون برای درست اندیشیدن، جمع آوری تجربههای ذهنی و ترکیب آنها، کودک باید بتواند بنویسد. در واقع نوشتن به شخص اندیشه میبخشد، اندیشه او را پویا میکند و شخصیتش را میپروراند. کودک هر لحظه که میاندیشد، جهان را کشف میکند.
فرد، لازم نیست نویسنده بشود، همین که بتواند با تقویت این مهارت بیانی، از آن برای انتقال اندیشهها و احساسات خود به دیگران بهره بگیرد، کافی است.
برای توانمندی در نوشتن سه عامل لازم است:
ذهن پر:
از یک ذهن خالی چیزی بیرون نمیآید. باید خواند و یاد گرفت. نویسندگی با خواندن ارتباط مستقیم دارد. باید کودک بخواند و بخواند و بخواند. فرهنگ خواندن و مطالعه، نوشتن را تقویت میکند. کتاب خواندن به طور جدی، خوب بیان کردن را تقویت میکند و اینها همه با هم پیوند دارند. خواندن پایهٔ نوشتن است. فرهنگ خواندن و نوشتن باید به عنوان یک ارزش جدی در جامعه مطرح باشد.
فراهم آوردن امکان نگریستن و مشاهدهٔ دقیق (اندیشیدن)، از اندیشههای دیگران برخوردار شدن، ارتباط با طبیعت، بازدید از مراکز مختلف فرهنگی مانند موزهها و…. سبب میشود تا کودک ذهنی پر و فعال داشته باشد.
تمرین کردن:
هرگز کسی با خواندن کتاب راهنمای رانندگی، رانندگی خودرو را یاد نمیگیرد، بلکه باید بارها پشت فرمان خودرو بنشیند، دنده عوض کند، دستورها را عملی سازد تا بتواند رانندگی کند. هیچ کس با مطالعه کتاب راهنمای شنا، شناگر نمیشود بلکه باید بارها خود را به آب بسپارد تا در عمل شناکردن بیاموزد.
نویسندگی هم فنّی است مانند فنون دیگر که باید در آن مهارت پیدا کرد. اگر بخواهیم در نوشتن توانا شویم، باید دفتری آماده کنیم، قلم به دست بگیریم و شروع به نوشتن کنیم. تمرین نوشتن عاملی است که به مرور آن را برایتان آسان میکند. پس بنویسید و بنویسید و بنویسید!
دانستن دستور زبان و آیین نگارش:
اهمیت این مورد، از دومورد دیگر کمتر است. زیرا وقتی لازم بشود خودتان به دنبال یادگیری این مورد خواهید رفت و براین دانستهها به مرور و بنا بر نیاز مسلط خواهید شد.
ایجاد انگیزه برای نوشتن:
در نخستین گام، دفتری آماده کنید. در این دفتر کودکان بهترین نوشتههایشان را خواهند نوشت و عکس خود را کنار آن خواهند چسباند. این کار انگیزهٔ مناسبی برای نوشتن و تقویت نویسندگی است. زیرا کودکان تلاش میکنند نامشان به دفتر آموزگار راه یابد.
استفاده از تصویرها:
یک جعبه از تصویرها و عکسهایی را که از روزنامهها چیده یا از جاهای دیگر جمع کردهاید، داشته باشید. میتوانید نام این جعبه را “جعبهٔ قصهها” بگذارید. هر بار این جعبه را جلوی کودکان بگیرید و از هر کودک یا هر گروه بخواهید تصویرهایی از جعبه بردارند. هر چه مخاطبان در گروه سنی بالاتری باشند، شمار تصویرها بیشتر میشود و با ربط دادن آنها داستانهایی بسازند و بنویسند.
از کودکان بخواهید “دفتر تصویر” درست کنند. هر تصویری را که دوست دارند در یک صفحه از دفتر بچسبانند و زیر تصویر احساس و فکرشان را، حتّی در حد یک واژه یا جمله بنویسند. پس از مدتی شمار جملهها بهتر و بیشتر و واژگان پرمعناتر میشوند.
استفاده از کتابهای تصویری برای نوشتن: از کودکان بخواهید از روی تصویرها داستان را بیان کنند. با پرسش و پاسخ، به آنها در درک مفهوم تصویرها کمک کنید. سپس، از آنها بخواهید داستان را بنویسند و یا برای هر دو صفحه تصویر، متن تهیه کنند.
کارتهایی که طراحی از شعرها یا حکایتهای شاعران و نویسندگان است یا کارتهایی با موضوع یکسان مانند کتابخوانی یا داستانهای مولوی را در اختیار کودکان قرار دهید و از آنها بخواهید دربارهٔ یک یا چند کارت که به هم ارتباط میدهند، بنویسند و نوشتهشان را بخوانند. بعد، شما شعر یا داستان اصلی را برایشان بخوانید.
میتوانید تصویرهای یک کتاب، یا تصویرهایی دلخواه را که رویدادی را بیان میکنند، زیراکس کنید و به دیوار بزنید. از کودکان بخواهید آنها را تماشا کنند و دربارهٔ آن رویداد بنویسند.
میتوان فقط یک تصویر در برابر دید کودکان قرار داد و از آنها خواست آن را تفسیر کنند و دربارهاش بنویسند.
از کودکان بخواهید نقاشی کنند. سپس دربارهٔ نقاشیهایشان بنویسند.
استفاده از موسیقی:
- یک موسیقی ملایم یا تند یا…. برای کودک پخش کنید. پیشتر بگویید خوب به موسیقی گوش کند. پس از پخش موسیقی از او بخواهید احساسات و افکارش را هنگام شنیدن موسیقی و پس از آن بنویسد.
- با پخش یک موسیقی خیال انگیز، به کودکان کمک کنید تخیّلشان را گسترش دهند. نخست عضلات خود را شل کنند، نفس عمیق بکشند، چشمها را ببندند و به ۲۰ سال بعد بروند یا به ۵ سال پیش. به منطقهای زیبا بروند، به آسمان، روی ابرها و…. بعد دیدهها و شنیدهها و تصوراتشان را بنویسند.
- کاغذ رول روی زمین پهن کنید. کودکان را دور آن بنشانید. موسیقی ملایمی پخش کنید و از کودکان بخواهید هرکدام جلوی خودشان در حال شنیدن موسیقی خطوطی روی کاغذ بکشند. بعد یک موسیقی تند پخش کنید و از آنها بخواهید باز همین کار را بکنند. سپس، از هر کودک بخواهید از خطهایی که جلویش کشیده است شکلهایی بیرون بیاورد، شاید موش، سیب، خرگوش، هویج، مسواک و…. به هر حال تنوعی از شکلها. سپس، آنها را رنگ کنند و با ارتباط دادن شکلها به هم، یک داستان بنویسند. اغلب، نوشتههای جالبی از این کار در میآیند.
بلندخوانی:
- بعد از خواندن قصّههای قومی، داستانهای فانتزی و داستانهای واقعگرا، میتوانید از کودکان بخواهید داستان مورد علاقه خودشان را بنویسند. “خاله سوسکه “یا “شنگول و منگول “را با رویدادها و پایانی که خودشان دوست دارند بنویسند.
- فکر خودشان را به کار بیندازند و پرسشهایی از قهرمانان داستان بکنند و برای پاسخ گفتن، روایت خود از قصّه را بنویسند.
- در قسمتی از بلندخوانی توقف کنید و از کودکان بخواهید درمورد رویدادهای بعدی داستان و پایان احتمالی آن بیندیشند و بقیهٔ داستان را خودشان بنویسند. فرصتی فراهم کنید که همه نوشتهشان را بخوانند و بعد بقیهٔ داستان را بلندخوانی کنید. کودکان از درست بودن بعضی پیش بینیهایشان غرق لذّت میشوند و انگیزهٔ قویتری برای نوشتن پیدا میکنند.
- از کودکان بخواهید احساسات و اندیشههایی را که از شنیدن داستان دارند، بنویسند.
- از آنها بخواهید، بنویسند اگر جای فلان شخصیت داستان بودند، چه میکردند؟
- نوشتههای طنز بخوانید و سپس از آنها بخواهید که به طور گروهی یک طنز بنویسند. از کودکان بخواهید داستان را از زبان شخصیتهای دیگر بنویسند.
تحلیل عناصر داستان:
- تحلیل عناصر داستان، انگیزهٔ خوبی برای نوشتن ایجاد میکند. وقتی کودکان پیرنگ یک داستان را مینویسند یا شخصیتهای آن را با توجه به مطالبی که خواندهاند تحلیل میکنند، برای نوشتن انگیزه دارند.
- میتوانیم از کودکان بخواهیم برشی از داستان را به شکل نمایشنامه درآورند. نقش هر کس نوشته شود و آن را اجرا کنند.
دریچههای آموزندگی:
- کودکان را به طبیعت ببریم. درباره رود، کوه، درخت، جنگل، آسمان، گل و…. با آنها گفت وگو کنیم و بخواهیم فکر کنند از هر کدام از اینها چه چیز میآموزند. اگر این کار را گروهی انجام دهند، بهتر است. کودک رفته رفته میآموزد که درباره سودها و ویژگیهای هر چیز فکر کند. دریچه آموزندگی فقط طبیعت نیست، همه چیز میتواند باشد، مانند یک مداد، میز، دیوار، فرش و….
- سپس از آنها بخواهید جملههایی مانند جملهٔ زیر را کامل کنند:
مثل ….. باش چون…………………………….
بازدیدها و مشاهدهها:
- دیدار از کتابخانه، موزه، نمایشگاه یا حتّی یک محیط ساختمانی میتواند به کودکان برای نوشتن انگیزه بدهد. این که به کودکان بگویید امتیاز نوشتهتان در ریز دیدن است پس چیزهایی را که دیگران ندیدهاند، ببینید، کمی از واقعیت وارد خیال شدن و کوتاهتر نوشتن است و آنها را به دقت بیشتر وا میدارد. در این مورد میتوان به آنها تمرین داد، به جای جملهٔ” آجر افتاد”، میتوان گفت “آجر دلش نمیخواست بالا برود، پس خودش را به زمین پرت کرد“.
استفاده از چیزهای روزمره:
- از کودکان بخواهید دربارهٔ اشیای ملموس بنویسند، مثلاً گلدان گوشهٔ کلاس یا تخته سیاه یا کاغذ پارهای که وسط کلاس افتاده است.
- چیزهای متفاوت در دیدرس کودکان قرار دهید و از آنها بخواهید شباهتها و تفاوتهای آنها را بنویسند.
- موضوعی طرح کنید، مانند یک قانون مدرسه یا نشست کتابخوانی و از آنها بخواهید به طور گروهی نقاط ضعف و قوّت آن را بنویسند.
- از آنها بخواهید پابرهنه روی چمنها راه بروند، دراز بکشند و به شرشر آب، خواندن پرندگان، صدای باران و…. گوش بسپارند. لحظهای بیندیشند و بعد درباره احساسشان بنویسند.
- پرسشگری درباره یک موضوع: هر گروه، پرسشهایی درباره یک موضوع طرح کنند، پاسخ آنها را کنار هم بنویسند. احتمالاً جابه جا کنند و متنشان را درباره موضوع بخوانند.
- دستور تهیّهٔ یک غذا، شیرینی یا کاردستی را بنویسند.
- دربارهٔ یک روز مطلوب در مدرسه بنویسند.
- در مورد یک موضوع اطلاعات جمع کنند.
- آن چه را در راه مدرسه میبینند، بنویسند.
- موضوع “همسایههای ما” انگیزهٔ خوبی برای نوشتن است. کودکان و به ویژه نوجوانان، چیزهایی از همسایههایشان در ذهن دارند که از بازگوکردن آن لذّت میبرند.
- سرگذشت کسی را که در فامیلشان به او احترام میگذارند، بنویسند.
خواندن شعر:
- خواندن شعر میتواند انگیزهٔ خوبی برای نوشتن باشد. نوشتن صفت یا صفتها برای یک اسم، کنش برای آن، واژههای هم وزن و هماهنگ، انگیزهٔ خوبی برای نوشتن ایجاد میکند.
- کارگاه شعر سرایی داشته باشید. به کودکان بیاموزید که شعر گفتن کار سختی نیست.
- شعر را با احساس و بلند بخوانید و از کودکان بخواهید احساس و اندیشهٔ خود را دربارهٔ آن بنویسند.
- شعری در اختیار کودکان قرار دهید تا حسّی را که از خواندن آن پیدا میکنند، بنویسند.
- یک شعر روایی را به شکل داستان به نثر نوشتن، معمولاً انگیزهٔ خوبی برای نوشتن است.
اجرای برنامه صندلی داغ:
برای آشنا شدن دانش آموزان با نویسندگان، شاعران، هنرمندان و دانشمندان، یک نفر نقش او را به عهده میگیرد و اطلاعات لازم درباره آن شخصیت را گردآوری میکند و مینویسد. دانش آموزان که از جلسه پیش در جریان این برنامه قرار گرفتهاند، پرسشهای خود را از او میکنند. در پایان جلسه، با استفاده از پرسشها و پاسخها، دربارهٔ آن شخصیت مینویسند.
خاطره نویسی:
در یک نشست، کودکان را در حالتی کاملاً آزاد و راحت با چشمهای بسته، به دوران گذشتهٔ زندگیشان میبریم: نخستین روزی که به مهدکودک رفتند، خاطرات پیش از دبستان، نخستین روز دبستان، خاطرات دبستان و…. از آنها میخواهیم دورترین خاطرهٔ خود را به یاد آورند و بنویسند. نوشتههایشان را مرتب کنید و در یک جلسهٔ کتابسازی، کتاب “خاطرات من” را بنویسید.
نظرشان را در مورد خودشان بنویسند. ویژگیهای جسمی و روحی خود را روی کاغذ بیاورند.
اگر خاطره بدی دارند، دلشان میخواست آن خاطره چگونه باشد، تا خوششان بیاید.
از پدر و مادر، دوستان و دیگر آشنایان بخواهید خاطراتی را که از کودکی آنها دارند، نقل کنند و خودشان بنویسند.
از پدر و مادر، خواهر یا برادرشان بخواهند نظرشان را درمورد آنها بگویند.
احساسات و اندیشهها:
- بنویسند چه چیزهایی را دوست دارند؟ از چه چیزهایی بدشان میآید؟ دلشان میخواهد پدر، مادر یا خواهر و برادرشان چگونه بودند؟ چه برنامههایی را دوست دارند؟
- اگر دو روز بیکار باشند، دوست دارند چه کار کنند؟
- اگر یک روز آموزگار یا مدیر کلاس باشند، چه میکنند؟
- نامهای به خدا بنویسند، چه آرزوهایی دارند؟
- خودشان را در بیست سال دیگر مجسّم کنند. کجا هستند؟ چه میکنند؟ سرگرمیها و دلخوشی های شان چیست؟ راضی هستند یا نه؟
ایجاد فرصت برای گسترش تخیّل:
- “جان بخشی” به اشیا یکی دیگر از انگیزههای نوشتن است.
- از کودکان بخواهید فکر کنند وقتی از کلاس بیرون بروند، میز یا صندلی یا تخته سیاه چه می گویند؟ دربارهاش بنویسند.
- گفت وگوهایی بین مردم دو زمان مختلف بنویسند.
- از کودکان بخواهید با بازیافت، یک کاردستی به دلخواه خود درست کنند و سپس داستانی واقعی یا تخیلی بنویسند دربارهٔ “آن چه من ساختهام“
- آموزش آرایههای ادبی و تمرین روی آنها انگیزه برای نوشتن ایجاد میکند. کارهای دیگری هم میتوان انجام داد، همچون نوشتن مطالب مورد نیاز درباره یک موضوع با استفاده از فرهنگنامه و واژه نامه.
- از کودکان بخواهید از کتابهای موجود در خانهشان فهرست برداری کنند. به اخبار گوش کنند و مهمترین آنها را بنویسند.
- نوشتن مقصود نویسنده یک کتاب، شایستگی نویسنده، جذابیّت و کشش داستان او، مفید و درست بودن محتوا و…. آن را نقد کنند.
- با عبارتی مثل “من تواناییهایی دارم که….” از کودک بخواهید یک بند آن را ادامه دهد.
- بعضی بازیها نیز برای نوشتن انگیزه ایجاد میکنند.
- از کودکان بخواهید به شکل گروهی، ویژگیهای گروه سنی خودشان را بنویسند.
برای موثّرتر بودن تمرینهای نوشتن، به موارد زیر توجّه کنید:
- اگر نوشتن فردی است، اجازه ندهید با همدیگر مشاوره کنند.
- اگر یک گروه باید بنویسند، فرصت مشاوره با هم را به گروه بدهید.
- برای کودکان، هنگام نوشتن، فضای آرام و تمرکزدهنده به وجود بیاورید.
- حتماً به هر کودک یا گروه فرصت بدهید نوشتهاش را بخواند. خود این کار برای نوشتن ایجاد انگیزه میکند.
- وقتی کودکی نوشتهاش را میخواند، به او آموزش ندهید. نکاتی را که میخواهید به کودکان بیاموزید در جلسه دیگری بدون ارتباط با نوشته افراد آموزش دهید.
- توجّه داشته باشید که هنگام خواندن نوشتهها، همه به هم گوش بدهند.
- توجّه داشته باشید که در نوشتن، جرئت قلم روی کاغذ گذاشتن بسیار مهّم تر از درست نوشتن است. پس ایراد نگیرید و همه را تشویق کنید.
۱
«ستارۀ همۀ آدمها یکی نیست. ستارهها به مسافران راه را نشان میدهند. به نظرِ عدهای، ستارهها فقط روشناییهای کوچکاند و به نظر عدۀ دیگری که دانشمندها باشند، معما. به نظر تجارتپیشهای که دیدم، ستارهها طلا بودند.
اما هیچکدام از ستارههای این آدمها با هیچکدامشان حرف نمیزنند؛ و تو ستارههایی خواهی داشت که هیچکسی ندارد…
چون من ساکن یکی از این ستارهها هستم و در یکی از ستارهها میخندم. شبها که به آسمان نگاه کنی مثل این خواهد بود که همۀ ستارهها میخندند. تو ستارههایی خواهی داشت که بلدند بخندند.
و وقتی تسلی پیدا کردی (چون آدمها همیشه تسلی پیدا میکنند) از اینکه با من آشنا شدی خوشحال خواهی بود. دلت خواهد خواست با من بخندی.
بعضی از شبها پنجرهات را باز خواهی کرد و خواهی خندید و دوستانت تعجب خواهند کرد و تو به آنها خواهی گفت: «بله، ستارهها همیشه من را میخندانند» و دوستانت فکر خواهند کرد دیوانه شدهای و تو فکر خواهی کرد تو را توی بد هچلی انداختهام.»
همانطور که شازده کوچولو برایمان گفت که ستارۀ همۀ آدمها شبیه به هم نیستند و هر ستارهای برای هر فردی میتواند مفهومی متفاوت داشته باشد، «نوشتن» و «نویسنده بودن» هم برای همۀ آدمها معنا و مفهومی یکسان ندارد.
به نظر عدهای از آدمها که نوشتن را فقط با مدرسه و بهزورِ درس و بهاجبار بزرگترها تجربه کردهاند، نویسندگی میتواند چیزی هم معنای درد کشیدن و رنجِ بیهوده باشد.
به نظر عدهای دیگر که ذاتِ نوشتن را دوست دارند و از اینکه بتوانند خودشان را روزی نویسنده بنامند خوشحال هستند و فکر میکنند میشود به شغل نویسندگی افتخار کرد، مثل همان تجارتپیشهای که ستارهها برایش حکم طلا را داشتند، نوشتن، با ارزش میشود و مایۀ افتخار و غرور.
وقتی نوشتن برایت با ارزش باشد،
- با نوشتههایت میتوانی بخندی،
- میتوانی حرفهای ناگفتهات را در نوشتههایت بزنی،
- وقتی مینویسی، خوشایندترین صدا برایت، ترق تروق کیبورد خواهد بود،
- شبها با نوشتن، بهترین تصمیمات را میگیری،
- و روز با تعهدی که به کلمهها داری، برای رسیدن به هدفهایت تلاش میکنی.
- تو با نوشتنِ داستان، خیالپردازی میکنی و در ذهن خودت، همان دنیایی که دوست داری را خلق میکنی،
و بقیه تعجب خواهند کرد که چگونه نوشتن میتواند هرروز تو را رشد بدهد و از تو آدمی متفاوتتر بسازد.
۲
«من دلم میخواهد بنویسم اما نمیدانم از کجا شروع کنم؟»
این جمله، همان عبارت تکراری است که هر دوستدارِ نوشتن، موقع شروع کار به خودش میگوید یا با دیگران مطرح میکند.
نهفقط برای نوشتن که برای شروع هر کار دیگری، طبیعیترین جملهای که اول کار به زبان میآید همین است.
اما دربارۀ نوشتن یک تفاوت بزرگ وجود دارد:
- بهترین راه برای یادگیری نوشتن، این است که شروع به نوشتن کنیم.
- بهترین راهِ دوم برای یادگیری نوشتن، این است که کتاب بخوانیم.
- و بهترین راهِ سوم برای یادگیری نوشتن، این است که از تجربیات کسانی که قبل از ما نوشتهاند، کمک بگیریم.
این سؤال کاملاً طبیعی است که نوجوانی بپرسد چگونه باید بنویسم؟
۳
خلاصۀ داستانی از مارکز و ارتباط آن با شغل نویسندگی
داستانی میخواندم از گابریل گارسیا مارکز با عنوان «زیباترین مرد مغروق جهان.»
خلاصۀ داستان ازاینقرار است که بچههای دهکده مشغول بازی در ساحل بودند که از دور، یک برآمدگی بزرگ توجهشان را جلب کرد. کمکم که برآمدگی جلوتر آمد، متوجه شدند جسم مردی تنومندی را میبینند که در دریا غرق شده است.
اهالی دهکده جسد را با خود به داخل ده بردند تا ببینند این مرد از اهالی دهکدۀ خودشان و یا محلۀ اطرافشان است یا نه.
در این فاصله زنان دهکده تصمیم گرفتند مراسمی برای جسد برگزار کنند. آنها هرگز مردی چنین تنومند و غیرعادی ندیده بودند. متوجه شدند که جسم مرد مغروق بهزحمت از چارچوب در رد شد؛ اما این تنها مشکل نبود.
در دهکده نه میزی چنان محکم وجود داشت که برای مراسم از آن استفاده کنند، نه تختی که مرد را بتوان روی آن قرار داد و نه حتی میتوانستند امید داشته باشند برای مراسمی که قرار بود برگزار کنند، تعدادی گل از حیاطهای سنگیشان پیدا کنند.
آنها با خودشان فکر کردند اگر این مرد پرشکوه در ده زندگی میکرد، خانهاش بلندترین سقفها را داشت و پهنترین درها را و از چنان ابهت و شگفتی برخوردار بود که میتوانست ماهیها را تنها با صدا زدنِ اسمشان از دریا فرابخواند.
آنها تصمیم گرفتند برای این مرد اسمی انتخاب کنند تا او را مانند یتیمی غریب به خاک نسپارند. پس برایش اسمی انتخاب کردند (استبان) و از میان خود اقوامی برایش برگزیدند و برخلاف نظر بعضی که میخواستند لنگری به بدنش وصل کنند و او را در دریا بیندازند تا به قعر دریا برود و خوراک ماهیها شود، تصمیم گرفتند او را از بالای صخره در دریا پرتاب کنند تا خاطرۀ استفان، هر وقت خواست، به دهکده برگردد.
تصمیم گرفتند سقفهای خانهشان را بلندتر کنند، کف خانههایشان را محکمتر بسازند، در حیاطشان گل بکارند تا آنجا که خاطرۀ استبان هرکجا خواست برود و خاطرهاش ابدی شود و وقتی ناخدایی با لباس دریایی همچنان که به پرتگاه و دماغۀ بلند و لبریز از گل در افق اشاره میکند، به چهارده زبان بگوید:
«آنجا را نگاه کنید. آنجا که خورشید چنان میدرخشد که گلهای آفتابگردان نمیدانند به کدام سو بچرخند، آنجا دهکدۀ استبان است.»
این داستان را برای کسانی گفتم که سؤالی همیشگی در ذهن خودشان یا اطرافیانش هست با این مضمون که: «آیا اصلاً نوشتن به درد من میخورد؟»
یا وقتی میگویند: «نوشتن فقط یک کار تفریحی است. مگر میشود با یادگیری اصول نویسندگی رشد کرد یا با شغل نویسندگی به جایی رسید؟»
راستش را بخواهی نمیدانم نویسندگی قرار است با زندگی تو چه بکند یا بعد از مدتی نوشتن، چه تغییراتی را با آن در زندگی تجربه کنی اما نوشتن برای من، حکم استبان را داشت برای مردم دهکده.
تا قبل از آمدن استبان به دهکده، مردم نمیدانستند که دهکده چقدر بیروح است. به حدی که چند شاخه گل هم در آن پیدا نمیشود. فراموش کرده بودند سقف خانههایشان تا چه اندازه کوتاه است و چارچوب درهای خانه تا چه اندازه تنگ.
نوشتن برای من، یادآوری شد تا سقفِ دنیای ذهنیام را بلندتر کنم.
نوشتن باعث میشود بیشتر و بهتر فکر کنیم و وقتی فرصت بیشتری برای فکر کردن داریم میفهمیم کجای زندگی لنگ میزند و باید درستش کنیم و چه چیزهایی را لازم است از نو بسازیم.
نوشتن به من یادآور شد که میشود جور دیگری هم زندگی کرد.
با خواندن و نوشتن، میشود دهکدهای باشکوه در ذهن ساخت طوری که وقتی دیگران منظرهای از آن را میبینند، به نیکی از افکار من و تو یاد کنند.
نوشتن، میتواند همان چیز غریبی باشد که روزی از راه میرسد و بعدازآن دیگر دنیا شبیه به قبلش نخواهد بود چون ما را وارد مرحلهای تازه از خواستن، طلب کردن، فکر کردن و یادگیری میکند.
باید نوشتن را تجربه کنی تا بعد از آن ببینی چطور سقفهایی در زندگی که کوتاه هستند و تا قبل از این دیده نمیشدند نیاز به تعمیر کردن دارند،
باید نوشتن را تجربه کنی تا برای هر چیز غریبی که از راه میرسد بتوانی اسمی انتخاب کنی و معنایی به آن بدهی و به کمک آن یک قدم زندگیات را به جلو ببری،
گفتم که نمیدانم قرار است نوشتن با زندگی شما چه کند اما این را بهیقین میدانم که قبل از فکر کردن به شغل نویسندگی، لازم است به لذت بردن از نوشتن، به اهمیت یادگیری و بزرگ شدن و بزرگ اندیشیدن بهواسطۀ نوشتن فکرکرد.
۴
وقتی جهت فکر ما در مورد نوشتن درست شد، حالا میتوانیم به این فکر کنیم که چطور و از چه بنویسیم.
برای شروع به نوشتن، از نزدیکترین و آشناترین چیزی که در دنیا داری شروع کن؛ یعنی از خودت.
برای نوشتن یک متن داستانی و یا هر نوشتۀ غیرداستانی دیگری، بهترین نقطه برای شروع، نوشتن از چیزهایی است که برایت آشنا است.
وقتی چیزی را میدانیم، راحتتر دربارهاش مینویسیم.
ما با قصههای خودمان آشنایی کافی داریم،
نگاهمان را به چیزهای مختلف میشناسیم،
پس بهتر است دربارۀ آنها بنویسیم تا هم ترس از نوشتن در ما فروکش کند و هم به کمک این موارد آشنا، چطور نوشتن را در عمل یاد بگیریم.
۵
بچه که بودیم با شوق زیادی کلمه جمع میکردیم چون میدانستیم اگر کلمه نداشته باشیم، حرف زدن هم نمیدانیم.
اشتیاق ما برای جمع کردن کلمهها وقتی کمتر شد که دیگر میتوانستیم از عهدۀ بیان کردن خواستههایمان برآییم.
و اشتیاق ما برای جمع کردن کلمهها وقتی بیشتر میشود که تصمیم به نوشتن میگیریم و دوباره میفهمیم برای بیان کردن حرفهایمان تا چه اندازه کلمه کم داریم.
پس شروع به جمع کردن کلمهها کن.
دفترچهای برای جمع کردن کلمهها اختصاص بده.
این دفترچه را به سه قسمت تقسیم کن:
- کلمات تازه
- کلمات زیبا و غیرتازه
- کلماتی متفاوت از واژههایی که هرروز استفاده میکنید
۶
چطور بنویسیم؟
یک نفر برای اینکه اولین بار آشپزی کند چه میکند؟ دستور پخت غذایی را میآورد جلویش میگذارد و از آشپزی که قبل از او آن غذا را پخته تقلید میکند.
یک نفر برای اینکه اولین بار پیانو بزند چه میکند؟ بعد از آشنا شدن با نتها، شروع میکند آهنگی که قبل از این نواخته شده را تقلید میکند و از روی نتهای او میزند.
برای یاد گرفتن هر مهارتی، ما نیاز داریم تقلید کنیم.
ما تقلید میکنیم و تقلید میکنیم تا میفهمیم چطور دیگر تقلید نکنیم و با روش منحصربهفرد خودمان بنویسیم.
پس برای شروع به نوشتن، یکی از بهترین راهها این است که وقتی کتابی را میخوانیم یا با هر متنی که نویسندۀ خوب دیگری نوشته مواجه میشویم، به چشم یک یادگیرندۀ و یک نویسندۀ نوپا به آن نگاه کنیم و از خودمان بپرسیم که این متن چطور نوشته شده؟ چه فرمی دارد؟ چطور شروع شده و به پایان رسیده؟
بعد شروع کنیم از همین ساختار تقلید کنیم و مانند همان نویسنده بنویسیم.
۷
راه میانبرِ نوشتن
کوتاهترین راه برای یادگیری اصول نویسندگی، کتاب خواندن است.
مطالعه کردن، راه میانبری است که هر چه سریعتر به ما اصول و قواعد درست نوشتن را یاد میدهد.
ما با مطالعه کردن ایدههای مختلفی را شکار میکنیم و با ذهنی بازتر میتوانیم دربارۀ این ایدهها بنویسیم.
۷
راه میانبرِ دوم برای نوشتن
راه میانبر برای نویسنده شدن و زودتر به مقصد رسیدن، زیاد نوشتن و بیشتر دویدن در مسیر خواندن و روزانه نویسی است.
هیچ راه تضمین شدهای وجود ندارد که به تو ضمانت بدهد در مدتی کوتاه که یک سری قواعد از قبل آماده را یاد گرفتی، بنشینی و طعم نویسنده بودن را مزه مزه کنی.
نوشتن نیاز به صبوری دارد.
نوشتن نیاز به تمرین هرروز نویسی دارد.
نویسنده شدن نیاز به مطالعه کردن جدی دارد.
وقتی اینها انجام شود، مسیر برای هرروز بهتر نوشتن هموار میشود.
۸
الکی سختش نکن. راحت بنویس
برخلاف تصور کسانی که تازه شروع به نوشتن میکنند، نوشتن آنقدرها هم سخت و پیچیده نیست.
فقط کافی است قلم را روی کاغذ یا دستت را روی کیبورد بگذاری و شروع به نوشتن کنی.
مغز تو هیچوقت از فکر کردن دست برنمیدارد پس وقتی تصمیم به نوشتن میگیری نمیتوانی ننویسی. بههرحال چیزهایی برای نوشتن خواهی داشت.
برنامۀ روزانه نویسی را به این شکل برای خودت در نظر بگیر:
هرروز صبح بعد از بیدار شدن از خواب، بنویس.
راجع به هر چیزی که در لحظه به ذهنت میرسد بنویس.
اگر چیزی برای نوشتن نداری، روی کاغذ بنویس که ذهنت خالی است و از خودت کلافه شدهای و … ولی بنویس.
۹
داستانگویی را یاد بگیر
فرقی نمیکند بخواهی مقاله بنویسی یا رمان یا یک کتاب یا فیلمنامه یا هر متن غیرداستانی دیگری. داستانگویی مهارتی است که برای نوشتن هر نوع محتوایی به آن نیاز داری.
حتی اگر قرار باشد برای روزنامهای بنویسی یا اصلاً نخواهی به سمت نوشتن داستان کوتاه یا رمان بروی، باز هم نیاز داری تا داستانگویی را بهصورت جدی یاد بگیری.
اگر در نوشتن یک مقاله، هنر داستانگویی و قصهپردازی نداشته باشی، نمیتوانی برای مدت زیادی خواننده را همراه خودت نگه داری.
پس برای اینکه این مهارت را در خودت پرورش بدهی:
- زیاد داستان بخوان.
- به داستانهای که روزانه برای خودت یا اطرافیانت پیش میآید بیشتر تن تمرکز کن.
- از داستانهای پیشپاافتادۀ روزانه گرفته تا قصههای مهنم زندگی خودت و دیگران را یادداشت کن.
- برای تعریف کردن هر اتفاق سادهای، ببین چطور میتوانی آن را به داستانی که در ذهن داری مرتبط کنی.
- برای مدتی تلاش کن تا بهعنوان مقدمۀ هر چه مینویسی، یک قصه اضافه کنی.
خواندن قصههای خوب و جدا کردن و علامت زدن آنها بهمرورزمان میتواند کمک بزرگی باشد.
خوب است داستانهای خوب و بخشهای جذاب قصههای بزرگ را جمعآوری کنی تا در مواقعی که لازم است آنها را بهعنوان چاشنی نوشتن استفاده کنی.
۱۰
فهرستی از کتابها و نویسندههای خوب داشته باش و این فهرست را مرتب بهروزرسانی کن.
برای اینکه بتوانی خوب بنویسی لازم است منابعی خوب داشته باشی تا مرتب به آنها مراجعه کنی. از این منابع برای:
- تقلید کردن،
- ایدهپردازی،
- ایدهپرداری،
- و بهعنوان راهنمایی خوب برای نوشتن و یادگیری اصول نویسندگی استفاده کن.
۱۱
برای خودت زیاد بگو
هرروز زمانی را برای ضبط کردن صدا و حرف زدن با خودت اختصاص بده.
تنوع ایجاد کن و با خودت قرار بگذار تا هرروز دربارۀ یک موضوع تازه حرف بزنی.
با این کار، قدرت تو برای نوشتن بیشتر میشود و ذهنت با کلمات آشناتر خواهد شد.
۱۲
از وبلاگنویسی غافل نشو
وبلاگنویسی روزانه تمرینی جدی است برای کسی که قصد دارد نویسندگی را به شکل حرفهای دنبال کند.
یک وبلاگ راهاندازی کن و متعهد شو هرروز در آن چیزی بنویسی.
با نوشتن روزانه و منتشر کردن نوشتههایت، مهارت نویسندگی برای تو تبدیل به یک فعالیت جدی خواهد شد.
کمتر چیزی است که بهاندازۀ وبلاگنویسی منظم و روزانه به تو قدرت بهتر نوشتن بدهد.
۱۳
اینقدر توی مدرسه قواعد و اصول و مقررات به ما یاد دادهاند که دیگر نیاز نیست بیشتر از این دغدغۀ رعایت قواعدی بیشتر را داشته باشیم.
به خودت اجازه بده تا آزادانه بنویسی و حتی در نوشتن اشتباه کنی. اشتباهاتی که شاید تا قبل از این کمتر مرتکب شده بودی.
اصلاً یکی از خاصیتهای نوشتن همین است که به تو اجازۀ اشتباه کردن بدون ترس را میدهد.
تا وقتی اشتباه ننویسی و از پلِ ترس از بد نوشتن عبور نکنی، محکومی که درجا بزنی و رشد کردن را تجربه نکنی.
۱۴
دفترچۀ رونویسی تهیه کن
رونویسی از نوشتههای خوب، یک راه جدی و بسیار مهم برای یادگیری اصول نوشتن است.
میشود یک زبان جدید را با زندگی کردن در محیطی که مردمش به آن زبان حرف میزنند، غیرمستقیم یاد گرفت.
میشود نوشتن را با رونویسی از روی دست نویسندههای بزرگ، غیرمستقیم یاد گرفت.
همانطور که وقتی فرد مدتی در کشوری با زبان بیگانه زندگی میکند ناخودآگاه زبان آنجا را یاد میگیرد چون هرروز با این زبانِ تازه در تماس است، ما هم برای بهتر نوشتن لازم است رونویسی کنیم و از این طریق تمرین نوشتن را به شکل غیرمستقیم انجام دهیم.
با رونویسی کردن، مثل این است که داریم اصول و قواعد نوشتن را نه به شکل یک دو سه که ناخودآگاه و غیرمستقیم یاد میگیریم.
۱۵
توصیف کردن را هرروز تمرین کن
هر چه میبینی را دقیقتر زیر نظر بگیر.
تصور کن ذرهبینی در دست داری و قرار است با آن هر چیزی را با جزئیات تماشا کنی.
حالا گزارشی از این مشاهدات را با همین جزئیات یادداشت کن.
۱۶
دفترچۀ «نگاهِ من» داشته باش
دفترچهای تهیه کن و اسمش را بگذار «نگاهِ من».
در این دفترچه قرار است نگاه خودت را راجع به موضوعات مختلفی بنویسی مثل:
- فیلمی که جدیداً دیدهای.
- داستانی که خواندهای.
- رفتاری که با دوستی داشتهای.
- برخوردی که از دیگری دیدهای.
- نگاهی که به آموزش، فرهنگ، جامعه، مدرسه، انتخاب رشته و هر موضوع مهم دیگری داری.