ادبیات عبارت است از نوعی آثار خلاقانه مکتوب که دارای ارزش بالا و ماندگاری هستند. شعر و انواع آن در ادبیات یکی از اشکال رایج ادبیات است که نکتهای را به مخاطب ارائه میکند. البته برای نوشتن این شکل از ادبیات داشتن مهارت کافی مورد نیاز است. شعر از زبان توصیفی، مانند ابزارهای ادبی استفاده میکند.
با این حال، شعر دارای نوشتار، ویژگیها، اهداف و ساختار منحصر بهفردی است که استفاده از آن زیبایی یک متن را دو چندان میکند. در این مقاله قصد بر این است که به یک بررسی اجمالی از تعاریف،؛ اجزا و انواع شعر پرداخته شود.
شعر در معنای لغوی به دانش و فهم ادراک اطلاق میشود که چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده میشود و درواقع یکی از کهنترین گونههای ادبی و شاخهای از هنر است. شعر، کلامیست موزون که برای به اشتراک گذاشتن ایدهها، بیان احساسات و خلق تصویر؛ هنرمندانه نوشته میشود. شعر از طریق ساختار کلمات و قافیهای که خوانندگان را با آن پیوند میدهد، به برانگیختن قوه تخیل خوانندگان میانجامد.
با همه این تفاسیر تعریف کامل و جامعی از شعر، کار بسیار دشواری است، بهطوری که میتوان اذعان داشت که شاعران و بزرگان زیادی آن را تعریفناپذیر عنوان کردهاند. بنابراین نمیتوان یک تعریف یکسان برای آن بیان کرد، اما برای آگاهی از نظرات شاعران و نویسندگان در باب تعریف شعر؛ لازم دانسته شد که تعدادی از این نظرات در اینجا عنوان شود:
»شعر علم نیست زیرا نه میتوان آن را به تعلم کسب کرد و نه میتوان به دیگران آموخت، بکه امری است الهی و یکی از اسرار خدایان است«.
» شعر، کلامی خیالانگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد«.
» شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند«.
» شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بیتابی در لحظاتی که آدم در هالهای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بیهیچ شک و شبهه طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگی غیر معمول داشته باشد و این زندگی های احمقانه و عادی که غالبا ماها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد«.
»تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد«.
شعر در ادبیات دارای اجزای تشکیلدهنده زیر است:
در ادامه با آوردن یک شعر از “شبستری(گلشن راز)” تمام این اجزا را توضیح خواهیم داد.
به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل ،به نور جان بر افروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم،گشت گلشن
جهان،جمله،فروغ نور حق دان حق اندر وی، زپیدایی است پنهان
خرد را نیست تاب نور آن روی برو از بهر او ،چشم دگر جوی
در اوهر چه بگفتند از کم و بیش نشانی داده اند از دیده ی خویش
به نزد آن که جانش در تجلی است همه عالم کتاب حق تعالی است
کوچک ترين واحد یک شعر بيت است. به عنوان مثال، شعرفوق از شش سطر تشکيل شده است که به هر يک از اين سطرها، يک بيت اطلاق میگردد.
هر بیت از دو قسمت تشکیل شده است که هر یك از این بخش ها را یك مصراع میگویند. كمترین مقدار سخن موزون یك مصراع است .به عنوان مثال، شعر بالا شامل 12 مصراع است.
به كلمات آخر بیتها كه آخرین حرف اصلی آنها یکسان باشد قافیه میگویند. در واقع كلماتی که یک اهنگ داشته باشند. کلمات زیر در شعر مذکور قافیه هستند:
آموخت/ برافروخت روشن/ گلشن دان/ پنهان
روی/ جوی بیش/ خویش تجلی/ تعالی
در پایان هر مصراع یا هر بیت، اگر کلمه یا کلمههایی با یك معنی بعد از قافیه تكرار شود؛ به این کلمهها ردیف اطلاق میگرد. مثلا: در شعر فوق، در بیت آخر کلمههای است و است ردیف هستند.
نکته 1: در بیتی که ردیف وجود دارد، قافیه قبل از ردیف واقع میشود .
نکته 2: آوردن قافیه در شعر اجباری است، اما ردیف اختیاری است .
شعر در ادبیات فارسی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1- شعر کلاسیک یا کهن
2- شعر نو
در ادامه توضیحاتی برای تقسیمبندی ارائه میشود.
شعر کلاسیک یا کهن، تاریخی بیش از هزار سال دارد. این نوع شعر تماما موزون است که وزن آن استوار بر ساختاری به نام عروض است. این وزنهای عروضی براساس طول هجاهاست و هر مصراع آن به قالبهایی تقسیمبندی میگردد که هجاها باید در آن قالبها جای گیرند.
درواقع شعر هجایی با شعر عروضی بهدلیل دارا بودن همین قالبها با هم تفاوت دارند. بهاین صورت که شعر هجایی در قالبی قرار نگرفته و برپایه هجاهای مصراع تشکیل ایجاد میشود.
در ادبیات کلاسیک فارسی، انواع شعر به یازده نوع براساس وزن تقسیم بندی می شود که عبارتند از:
مثنوی در لغت به معنی دوتایی است. مثنوی شعریست که در هر بیت آن دو قافیه بهکار رفته است که با قافیه سایر بیتها متفاوت است. از معروفترین مثنویها میتوان شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، منطق الطیر عطار و بوستان سعدی را نام برد. مثال:
بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند
از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نا لیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگاری وصل خویش
دارای چهار مصراع است که در آن مصراع های اول، دوم و چهارم آن یک قافیه یکسان داشته و شاعر در انتخاب قافیه سوم آزاد است. از معروفترین شاعران رباعی سرا میتوان به رودکی، خیام، عطار؛ مولوی و ابوسعید ابوالخیر اشاره کرد. رباعی زیر از “خیام” است:
روز تورا دسترس فردا نیست واندیشه ی فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ،ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
در غزل مصراع اول و مصراعهای زوج دارای قافیه یکسانی هستند و تعداد ابیات آن به طور معمول بین ۵ تا ۱۲ بیت است. غزل زیبای زیر از مولوی است:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا یاچه بوده است مراد وی از این ساختنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
آنچه از عالم علوی است من آن می گویم رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
این نوع شعر در ادبیات همانند غزل است و تنها تفاوت اصلی آن در تعداد ابیات ان است. تعداد ابیات در قصیده حداقل ۱۶ تاست و حداکثر آن به انتخاب شاعر آزاد است. قصیده زیبای زیر از استاد سخن سعدی است:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
مسمط یکی دیگر از انواع شعر است که از رشتههای مختلف به وجود میآید. قافیه رشتهها با یکدیگر فرق دارند و در هر رشته همه مصراعها به غیر از مصراع پایانی باهم قافیه یکسانی دارند. به هربخش رشته اطلاق میشود و مصراع پایانی هر رشته را بند مینامند، ضمن اینکه تمامی بندها هم قافیه هستند. مسمط از لحاظ ساختمان به قصیده شباهت دارد. به مسمط زیر که از منوچهری ست توجه کنید:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است گویی به مثل پیرهن رنگرزن است
دهقان به تعجّب سر اتگشت گزان است کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
این قالب شعر به گونهای است که به آخر هر مصراع آن کلمه یا عباراتی اضافه میشود. درواقع این کلمات یا عبارات اضافه شده معنی مصراعهای قبلی و بعدی خود را تکمیل میکنند. به شعر زیر در این قالب از محمد تقی بهار توجه کنید:
باشه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران زمذهبها جداست کار ایران با خداست
این قالب شعر درادبیات، ساختاری شبیه به غزل دارد، با این تفاوت که بعد از هر چند بیت، یک بیت تکرار میگردد که به این بیت تکراری بند یا برگردان میگویند که میتواند با بیت های دیگر هم قافیه باشد. به طورکلی این نوع شعر از چند قطعه شعر تشکیل شده که این قطعات هم وزن و هم قافیه هستند و در پایان هر رشته شعر یک بیت با قافیه جداگانه تکرار میگردد. شعر زیر از سعدی نمونه ای از ترجیع بند است:
یک روز بخوان حدیث سعدی باشد که بگیرد از تو پندی
یک چندبخیره ، عمر بگذشت من بعد ، برآن سرم که چندی
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
عشق آمد و رسم عقل برداشت شوق آمد و بیخ صبر، بر کند
در هیچ زمانه ای نزاده است مادر به جمال، چون تو فرزند
باد است نصیحت رفیقان و اندوه فراق، کوه الوند
من نیستم ،ارکسی دگرهست از دوست به یاد دوست خرسند
این جور که می بریم تا کی وین صبر که می کنیم تاچند
چون مرغ به طمع دانه دردام چون گرگ به بوی دنبه دربند
افتادم و مصلحت چنین بود بی بند نگیرد آدمی پند
مستوجب این وبیش از اینم باشد که چو مردم خردمند
بنیشنم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
همانند ترجیع بند است، اما در اینجا بندها تکراری نیستند ولی باز هم، هم قافیهاند. به عنوال مثال، ترکیببند زیر از وحشی بافقی است:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصهی بی سر و سامانی من گوش کنید گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این قصه ی جانسوز نگفتن تاکی ؟
سوختم ،سوختم ، این راز نهفتن تاکی ؟
روزگاری من ودل، ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
دین و دل باخته، دیوانهی رویی بودیم بسته سلسلهی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله، غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
یکی دیگر از انواع شعر در ادبیات قطعه است که این قالب شعری دارای حداقل دو بیت است که فقط مصراعهای زوج آن دارای قافیه یکسانی هستند. شعر زیر از رودکی نمونهای از قطعه است:
زمانه پندی آزاد وار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت : غم مخور زنهار بسا کسا که به روز تو آرزو مند است
شعری است که از دو بیت یا همان چهار مصراع تشکیل شده است. مصراعهای اول، دوم و چهارم در این نوع دارای قافیه یکسانی هستند و شاعر در انتخاب قافیه در مصراع سوم آزاد است. همانطور که میدانید دوبیتیهای بابا طاهر از شهرت خاصی برخوردار است. مانند:
تو که نوشم نیی، نیشم چرایی ؟ تو که یارم نیی، پیشم چرایی
تو مرهم نیی ریش دلم را نمک پاش دل ریشم چرایی ؟
مفرد شعری تک بیتی است که شاعر منظور و مقصود خود را در همان یک بیت شرح میدهد. در مفرد ممکن است دو مصراع هم قافیه باشند یا ممکن است نباشند. نمونهای از شعر مفرد از صائب تبریزی را در زیر مشاهده میکنید:
زنقصان گهر باشد گران خیزی بزرگان را که خود داری میسر نیست گوهرهای غلطان را
در آغاز قرن ۱۴ هجری شمسی، عده ای از شاعران به این فکر افتادند که رعایت تساوی وزن و نظم قافیه را در شعر کنار بگذارند و اشعاری را بسرایند که از این اصول پیروی نکنند. به این ترتیب، این اشعار سروده شده قالب و شکل کاملا متفاوتی با شعرهای پیش از خود داشتند.
ابداع کننده این سبک و قالب شعر درادبیات را نیمایوشیج میدانند، به همین دلیل به این نوع سبک از اشعار؛ شعر نو گفته میشود. شعر نو خود به سه دسته تقسیم میشود که شامل:
نیمایی یکی از انواع شعر میباشد با وزن عروضی، با این تفاوت که در اینگونه اشعار قافیه در جای مشخص و ثابتی قرار نمیگیرد. از جمله شاعرانی که به این سبک از شعر پرداختهاند میتوان به نیمایوشیج، فروغ فرخزاد؛ اخوان ثالث و سهراب سپهری اشاره کرد. شعر زیر نمونهای از قالب نیمایی از سهراب سپهری است:
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست
اما نفسم میگیرد
در هوایی که نفسهای تو نیست
در این نوع از شعر، ابیات وزن و آهنگ دارند، اما عروضی نیستند و قافیه در جای ثابت و مشخصی قرار نمیگیرد. اغلب شعرهای شاملو از این سبک شعر تبعیت میکند.
از پنجرههای دلم به ستارههایت نگاه میکنم
چرا که هر ستاره آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمهی دریاهاست
انسان سرچشمهی دریاهاست.
این نوع از شعر درادبیات، وزن عروضی ندارد؛ ضمن اینکه آهنگ، موسیقی و قافیه مشخصی هم ندارد. این نوع از شعر همانند نثر است و تنها تفاوت آن با نثر در معنای ان است. شعر زیر از احمدرضا احمدی نمونهای از شعر موج نو است:
قلب تو هوا را گرم کرد
در هوای گرم
عشق ما تعارف پذیر بود و
قناعت به نگاه در چاه آب
شعر یکی از اشکال رایج آثار ادبی محسوب میشود. شعر در ادبیات مملو از آرایههای ادبی و کلامی خیالانگیز است. ملاک از شعر، تاثیر موسیقیایی و تداعی معانی سخن است و هدف تنها انتقال پیام نیست، بلکه لذت بردن و تاثیر کلامی است که بعد از خواندن شعر حاصل میشود.
شعر در ادبیات در قالب بیتهایی با سبک زیباییشناسانه، الهامبخش و خیالانگیز سروده میشود که از الگوی منحصر به فردی همچون آهنگین بودن و دارابودن قافیه و وزن برخوردار است. این سبک نوشتاری در ادبیات، برای اینکه بتواند پیامی را به خواننده منتقل کند و روح، احساس و هیجانات او را درگیر کند، لازم است و جایگاه مهم و تعیینکنندهای در ادبیات فارسی دارد.
شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته میشوند. به هر دو، کلام اطلاق میشود. در این جهت از همدیگر فرق نمیکنند. آنچه شعر و نثر را از هم جدا میسازند این عوامل است؛
۱ـ هر کلامی که از وزن عروضی «متساوی» و «متکرر» و قافیه واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
«خواجه نصیر» در اساس الاقتباس مینویسد: «نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی».
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق میگردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن میباشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
۲ـ شعر مبتنی بر پایههای مشخص است. این پایهها شعر را قوام بخشیدهاند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمیباشد. شعر، مختص به اهل خود است.
چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که: «شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و با سکوت بر میگردد.» یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را میسراید، کس دیگر نمیتواند آن را ادامه دهد.
۳ـدر نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف شعر است. بر این اساس، نثر از پیچیدگیهای کمتری نسبت به شعر برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن میرسد ولی در شعر، مخاطب تلاش میکند که در عین بدست آوردن پیام، از شعر لذت ببرد. برای این منظور مجبور است شعر را در لفافه زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
۴ـ نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده میشود. این نوع نثر را نثر ادبی میخوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول میباشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز میشناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش میبخشد.
۵ـ در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ «خیال» را از عنصر اساسی در شعر برشمردهاند.
۶ـ دست نویسنده در نثر باز است. میتواند از کلمات راحتتر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست.
شاعر نمیتواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمیتواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمیخواند. بسیاری از واژهها نمیتوانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژههایی را بر میگزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند.
۷ـ نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع دستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکل دستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
۸ـ نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانهٔ معینی شکل میگیرد از این جهت همیشه با «تاریخ خود» همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار میسازد؛ ولی شعر با «تاریخ خود» حرف نمیزند.
شعر از مقوله خاصی صحبت نمیکند و در زمانه معینی به گردش نمیافتد بلکه از تمام مقولههای علمی، تاریخی، اجتماعی و… گفتگو میکند و در تمام زمانهها سفر مینماید. برای شعر نمیتوان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
۹ـ نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.
به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا میکند در حالیکه شاعر میکوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.
شاعر کیست؟
شاعر نقاش زبر دستی است که خوبیها و بدی ها را مجسم می نماید و مناظر جامعه خود را با بهترین طرزی بیان می سازد. شاعر، با سرودن اشعار نغز و با انتخاب معانی لطیف و بدیع توجه همه را به خویش معطوف میدارد و افکار خود را بر دیگران تحمیل می کند.
شاعر، با نوشتن اشعار و مقالات مهیج و آتشین، مفاسد اجتماع را روی صفحات کاغذ درمی آورد و علیه ظلم و استبداد و بیدادگری به مبارزه می پردازد؛ از دوران گذشته تا کنون هر نهضت و انقلاب، هر ترقی و تعالی، هر جنبش و فعالیتی که در بین جوامع بوجود آمده، تنها در سایهی تذکر گویندگان بوده است.
شاعر با الهام خدایی با توجه به حقایق، یا سیر در آفاق و انفس، برای ما سخن میراند و گمگشتگان وادی ضلالت و بیخبری را به صوب صواب و حقیقت راهنمایی و رهبری میکند. به عقیده ی دیگر، شاعر یک ماموریت خدایی دارد تا بشر گمراه و سرگردان را متوجه خطا ها، پلیدیها، بدیها کرده، راه و چاه را بشناساند.
اینکه می گویند مقام شعرا و نویسندگان والاست، نه از آن جهت است که آنها الفاظ و عباراتی را به صورت نوشته ها و اشعار در می آورند؛ بلکه از لحاظ تفوق فکری و برتری فهم و قوهء عاقله است.
شعرا و نویسندگان سالها رنج برده و از خوب و بد جامعه اطلاع حاصل کرده اند؛ با همه کس محشور شده و از افکار و آرزوی عموم طبقات آگاهند؛ از این رو سخنان آنان بر جان و دل می نشیند، و همه چون غذای مطبوعی، ترانه های آنها را نوش جان می کنند.