Mise en Sène یا میزانسن اصطلاحی است که برای توصیف چیدمان هر صحنه در یک نمایش یا فیلم استفاده میشود و به هر چیزی که روی صحنه یا جلوی دوربین قرار می گیرد – از جمله کاراکترها و بازیگرها – اشاره دارد. به عبارت دیگر، میزانسن یک اصطلاح فراگیر، برای همه چیزهایی است که به ارائه بصری و «ظاهر» کلی یک اثر کمک میکنند، این عبارت وقتی از فرانسوی ترجمه شود، به معنای “قرار دادن روی صحنه” است.
میزانسن برای مخاطب حسی از مکان و زمان ایجاد میکند، خواه متوجهش شوند یا نه. این کار با استفاده از این مولفه ها انجام می شود:
بازیگران، بازیهایشان و سبکهای اجراییشان، بخشهای مهمی از میزانسن هستند. هنگامی که یک بازیگر روی پرده است، معمولاً نقطه کانونی آن تصویر یا اجراست، بنابراین حضور او اهمیت زیادی برای ظاهر کلی اثر دارد.
مکان یک صحنه، حال و هوای کلی آن را مشخص میکند و به کنش داستان کمک میکند. به عنوان مثال، در صحنهای که در آن مردی از خانمی خواستگاری میکند، یک محیط خانوادگی، حال و هوای کاملاً متفاوتی نسبت به یک فضای عمومی ایجاد میکند.
طراحی صحنه به هر چیزی که مخاطب در یک صحنه بخصوص میبیند اشاره دارد. این جزئیات به ساختن دنیای مکان داستان کمک می کنند و بافت بیشتری را به داستان اضافه می کنند. اگر صحنه، اتاق خوابگاه باشد، آیا روی میز کتاب و دفتری برای نشان دادن مطالعه کردن وجود دارد؟ یا شاید یک سری جعبه های پیتزا و فنجان های قرمز برای اشاره به یک مهمانی ؟
نورپردازی اغلب ابزاری است که حال و هوا و اتمسفر بخصوصی را در صحنه ایجاد میکند. نورپردازی با مایه بالا یا روشن، که اغلب در موزیکال ها و کمدی های عاشقانه استفاده می شود، برای به حداقل رساندن سایه ها به نور شدید متکی است. نورپردازی کم نور یا تیره مایه، که اغلب در فیلمهای ترسناک استفاده میشود، دارای الگوی نورپردازی با کنتراست بالا است که برخی قسمتهای کادر را روشن و برخی را تاریک میکند.
بلاکینگ یا دکوپاژ یعنی کار با بازیگران و تعیین نحوه قرارگیری هرکدام از آن ها، و اینکه چه حالت و حرکاتی در صحنه داشته باشند. در سینما، بلاکینگ شامل کار کردن روی محل قرارگیری و حرکات دوربین هم هست و میتواند بر نور، طراحی صحنه و موارد دیگر تأثیر بگذارد. هم دکوپاژ نماها و هم تعیین محل قرار گیری دوربین ابزارهای موثری هستند که چیزهایی مانند وضعیت و روابط شخصیت ها را به مخاطب منتقل می کنند.
ترکیب بندی، انتخاب آگاهانه هر فریم و زوایای دوربین و عناصری است که یک نما را تشکیل می دهند. بازی با ترکیب بندی های مختلف میتواند مضامین احساسی داستان را برجسته کند و حس (یا کمبود) معنا را به مخاطب منتقل کند.
عمق فضا، فاصله بین افراد، وسایل و مناظر است، هم در ارتباط با یکدیگر و هم در ارتباط با دوربین. درست مانند دکوپاژ نماها ، این هم میتواند چیزهای زیادی را در مورد لحن صحنه و وضعیت شخصیت ها به مخاطب بگوید. فاصله بین این دو کاراکتر زیاد است یا کم؟ آیا این به درستی حقیقت روایت را نشان میدهد؟
سبک فیلم به ظاهر فیلم بر روی پرده اشاره دارد. سیاه و سفید است یا رنگی؟ آیا فیلم بدون دانه (گِرِین) است یا دانه دار؟ هر کدام داستان متفاوتی را بیان می کنند!
لباسهایی که بازیگران میپوشند و اینکه چگونه به تناسب آنها طراحی شدهاند هم خیلی مهم است. برای اینکه لباسها مؤثر باشند، یک طراح لباس باید بداند که کدام رنگها روی یک شخصیت بهتر به نظر میرسند، و سپس آن را با رنگهای مناسب بازیگر نقشآفرین و پالت رنگی اثر تطبیق دهد.
مو و گریم، کارهایی هستند که به بازیگران کمک می کنند تا به شخصیت های خود تبدیل شوند، چیزهایی مثل گریم پروستتیک برای صورت یا بدن، خون مصنوعی، یا پیر کردن بازیگر با گریم ! مو و گریم هم مثل لباس از اجزای اساسی داستانی هستند که گفته میشود.
میزانسن در یک تولید تئاتر یا فیلم، حاصل همکاری بین ده ها فرد متخصص است. و توسط کارگردان، با کمک افراد زیر تعیین می شود:
البته از بسیاری جهات، میزانسن یک اصطلاح در تولید فیلم نیست. کارگردان و عوامل تولید از عناصری که در میزانسن یک صحنه در پروژه نقش دارند آگاه هستند، اما این اصطلاح بیشتر در مطالعات فیلم و نقد فیلم هنگام بحث درباره چگونگی و چرایی عملکرد یک صحنه خاص استفاده می شود.
در دهه ۱۹۵۰، منتقدان فیلم و مجله فیلم فرانسوی کایه دو سینما شروع به استفاده از اصطلاح میزانسن هنگام نقد فیلم کردند. با این حال، از آنجایی که هیچ تعریف واحدی برای میزانسن وجود ندارد، کاربرد آن متفاوت است. آندره بازن، یکی از بنیانگذاران کایه دو سینما و متخصص در نئورئالیسم ایتالیایی، بیان میکند که با پیشرفت تکنولوژی فیلم، تدوین از اهمیت کمتری برخوردار می شود. او و همکارانش به مولفه های یک میزانسن بیشتر از تدوین خوب اهمیت میدادند، چون میزانسن به کارگردانان فرصت بیشتری برای خلاقیت میدهد. برای همین، کارگردانان شروع به استفاده از نماهای طولانی کردند تا تأثیرگذاری میزانسن را به حداکثر برسانند.
برداشت طولانی یا لانگ تِیک، یک پلان طولانی است که بیشتر از یک پلان معمولی و بدون ویرایش یا برش طول میکشد. با کمک دوربینهای متحرک، مخاطب میتواند شخصیتها را دنبال کند و بیشتر دنیای آنها را از زوایای مختلف ببیند، و همزمان در همان لحظه بماند. یک برداشت طولانی وقتی به خوبی انجام می شود، هدف والای میزانسن را محقق میکند.
نمونه های عالی زیادی از میزانسن در تاریخ سینما وجود دارد. برخی از معروف ترین و بهترین میزانسن ها در تاریخ سینما عبارتند از:
اورسون ولز، کارگردان، در طول یک فلاش بک به دوران کودکی چارلز کین، از ترکیب بندی و عمق فضا استفاده استادانه ای میکند. او کین را بیرون در حال بازی در برف گذاشته و از نظر بصری، بین بزرگسالانی که درباره آینده او بحث می کردند قرار دارد. ولز همچنین برای هدایت توجه بیننده از عمق میدان زیاد استفاده کرده – اصطلاحی که برای توصیف زمانی به کار میرود که همه چیز در کادر به یکباره در کانون توجه قرار دارند .
کارگردان این فیلم، مایک نیکولز بهعنوان بخشی از میزانسن فیلم، هوشمندانه با لباسها بازی کرد. وقتی خانم رابینسون را در هتل تفت میبینیم، کتی با طرح خز حیوانات پوشیده که نقش او به مثابه یک شکارچی را پررنگ میکند.
کارگردان فیلم، ژان-پیر ژونه، از طراحی تولید برای انتقال ویژگی های شخصیت آملی استفاده کرد. اتاق خواب گرم و عجیب و غریب او، امیلی را به عنوان یک فرد مثبت و بازیگوش در ذهن مخاطب تثبیت میکند.
دفعه بعد که فیلمی را تماشا کردید به عناصر میزانسن خوب دقت کنید. هر وسیله در صحنه، زاویه دوربین و بافت به عمد انتخاب شده است تا به شما کمک کند بهتر در دنیای داستان غوطه ور شوید.
میزانسن یکی از مفاهیم اساسی در هنر فیلمسازی است که به تنظیم و قرار دادن عناصر بصری در یک صحنه اشاره دارد. این مفهوم نه تنها شامل قرارگیری بازیگران و اشیاء در قاب دوربین میشود، بلکه نورپردازی، ترکیببندی و حرکت دوربین را نیز در بر میگیرد. در آموزش کارگردانی، میزانسن به عنوان یکی از ابزارهای مهم برای ایجاد تأثیرات بصری و انتقال معانی در فیلمها تدریس میشود. کارگردانان با استفاده از میزانسن میتوانند احساسات و تفکرات پیچیدهای را به مخاطبان منتقل کنند، بنابراین یادگیری دقیق این مفهوم برای هر فردی که علاقهمند به کارگردانی است، ضروری است.